ديروز كه از تغيير نوشتم بعدش خيلي اتفاقي بازي دريم فال كه تازه خريدم و در حقيقت نسخه جديد بازي موفق و پرفروش لانگست جورني هستش رو بازي كردم و ببينيد اين بازي با چه مونولوگ زيبايي آغاز ميشه:
“من در ميان دو راهي بيداري و رويا هستم
يك راه مرا به دنيايي بر مي گرداند كه از آنجا آمده ام
و اما راه ديگر! راه ديگر مرا به دنياي سايه ها مي برد
ميان شناخته ها و ناشناخته ها، ميان اطمينان و شك
انتخاب به نظر ساده و مشخص مي رسد، هر عقل سليمي دنيايي كه از قبل مي شناسد را انتخاب مي كند و به آن باز مي گردد و ترجيح مي دهد چيزهايي را كه آموخته را به فراموشي بسپارد و در ناداني و جهلي دلخوش كننده به زندگي تكراريش ادامه دهد
اما در حقيقت براي اين كار خيلي دير است و انتخاب من سالها پيش انجام شده بود، درست زمانيكه سوار كشتي اين سفر شدم! و حالا ديگر راه برگشتي وجود ندارد.
من در ميان دو راهي هستم اما براي من فقط يك راه وجود دارد”
چه جالب!
من به خود نامده ام كه به به خود باز روم
چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم
زندگي هم يه بازييه! اما اگه بيراهه بري شايد هيچوقت فرصت جبران نداشته باشي
كمي جديش بگير عزيزم