به مناسبت چاپ کتاب جدیدمون از انتشارات فوق العاده پیدایش یه مصاحبه ای رو داشتیم که خواندن متنش خالی از لطف نیست متن و عکس ها رو از سایت فوق العاده یادبان و به همت خانم سلیمانی برداشته شده که در آدرس زیر میتونین اصلش رو پیدا کنین. امیدوارم لذت ببرین
http://yadban.ir/index.php/people/authors/711-babanejhad-and-moradi
عشق به زندگی؛ درست وقتی که مرگ پشت در است
«خطای ستارگان بخت ما» از آن کتابهاست که وقت خواندنشان، مداد رنگی دستمان میگیریم و زیر جملات جالب و تأثیرگذار آن خط میکشیم. این کتاب در سراسر دنیا طرفداران پر و پا قرصی دارد که حتی یک روز از سال را به نام آن نامگذاری کردهاند. بر اساس این رمان، فیلمی هم در آمریکا ساخته شده و تعداد طرفداران این کتاب جذاب را بیشتر کرده است. طرفداران «خطای ستارگان بخت ما» روز سوم آگوست به یاد ارل استر، نوجوان سرطانی که الهامبخش ماجرای این رمان بوده- دور هم جمع میشوند و مثل «هزل» لولۀ تنفسی روی بینی خود میگذارند. هزل، دختر هفدهسالهای که داستان کتاب را روایت میکند، مبتلا به سرطان تیروئید است و مرگ را در چند قدمی خود میبیند. اما وقتی در گروه پشتیبان بچههای سرطانی با پسری به نام «آگوستوس واترز» آشنا میشود، زندگی و مرگش دوباره از نو رقم میخورد. این داستان عاشقانهای است از زندگی و مرگ جوانانی که تا دم مرگ زندگی میکنند و سوالهای آنان در چرخهای مداوم تکرار میشود: من هم میتوانم عاشق شوم؟ بعد از مرگم کسی از من یاد میکند؟ میتوانم در این جهان اثری از خود باقی بگذارم؟
«خطای ستارگان بخت ما» در همان سال اول چاپش چهارمین کتاب پرفروش کودک و نوجوان در دنیا بود. به انتخاب مجله تایمز رمان شماره یک سال شد، از سوی بوک لیست، پابلیشرز ویکلی، هورن بوک و کرکاس پیشنهاد شد و از طرف منتقدان نیویورک تایمز، وال استریت جورنال و ایندی باند لقب بهترین رمان سال را دریافت کرد.
به بهانهی انتشار نخستین ترجمهی فارسی «خطای ستارگان بخت ما» با میلاد بابانژاد و الهه مرادی، مترجمهای این کتاب گپی داشتیم که گزارش آن را در ادامه میخوانید.
– «خطای ستارگان بخت ما» یک رمان با زمینهای عاشقانه است. خیلی جالب است که مترجمهای آن هم یک زوج جوان هستند. چطور شد که تصمیم گرفتید این کتاب را بهصورت مشترک ترجمه کنید؟
میلاد بابانژاد: این کتاب در جستجوهای اینترنتی توجهم را جلب کرد؛ کتابی که در همان روزهای اول انتشارش سر و صدای زیادی به پا کرده بود. «خطای ستارگان بخت ما» جوایز و عنوانهای پرافتخاری دارد. فروش آن در سطح فروش کتابهای هری پاتر بوده و این برای کتابی در این ژانر خیلی زیاد و قابل توجه است. به همسرم (الهه مرادی) پیشنهاد دادم که اولین تجربهی مترجمی کتاب را با این اثر محبوب کلید بزند. در واقع اول قرار بود که خانم مرادی بهتنهایی این اثر را ترجمه کند، اما موضوع آن کمکم مرا هم وسوسه کرد تا در لذت ترجمهی یک کتاب جذاب شریک شوم!
الهه مرادی: داستان آنقدر ما را جذب کرد که وقتی ده صفحهی اول را ترجمه کردیم، دیگر نتوانستیم کتاب را زمین بگذاریم. در آن زمان هنوز فیلمی که بر اساس همین کتاب ساخته شده، روی پرده نرفته بود و خیلی دوست داشتیم ترجمهی فارسی قبل از اکران فیلم منتشر شود.
– فیلم تقریبا با سرعت زیادی پس از انتشار کتاب ساخته و ظاهرا با استقبال خوبی هم مواجه شد. شما فیلم را چطور دیدید؟ حق مطلب را ادا کرده بود؟
بابانژاد: البته من معمولا کتابها را بیشتر از فیلمها دوست دارم اما در مجموع فیلم «خطای ستارگان بخت ما» را اقتباس خوبی میدانم. گرچه تفاوتهایی با متن اصلی کتاب دارد.
مرادی: این فیلم طرفداران زیادی دارد و تماشاگران از مدتها قبل منتظر اکران آن بودند. در هفتهی اول اکران در صدر جدول فیلمهای پرفروش قرار گرفت. پس از اکران هم نظر منتقدان را به خود جلب کرد و بازیگر نقش آگوستوس جایزه گرفت.
– این اسم رازآلود را چطور برای کتاب انتخاب کردید؟ آیا در زبان اصلی هم اسم کتاب تا این اندازه ابهام دارد و کنجکاویبرانگیز است؟
مرادی: برای انتخاب اسم کتاب خیلی وسواس به خرج دادیم. ما اولین کسانی بودیم که میخواستیم کتاب را به فارسی ترجمه کنیم. ساعتها روی این عنوان فکر کردیم و از افراد باتجربه مشورت گرفتیم. جان گرین، نویسندهی کتاب بهعمد این اسم عجیب را انتخاب کرده و حتی میتوانم بگویم بخشی از بار جذابیت این کتاب بر دوش همین اسم است. بعد از ترجمهی کتاب هم بازخوردهای جالبی از مواجهه با اسم کتاب داشتیم. خیلیها میپرسیدند موضوع کتاب دربارهی طالعبینی است؟!
بابانژاد: اتفاقاً نکتهی جالب همین است که از روی اسم کتاب نمیشود موضوع را حدس زد. خود من وقتی این اسم را شنیدم فکر کردم قرار است با یک کتاب علمی-تخیلی روبهرو شوم! همین اسم بود که مرا کنجکاو و به مطالعه ترغیب کرد. جان گرین اسم کتاب را از نمایشنامهی «ژولیوس سزار» شکسپیر اقتباس کرده است. آنجا که کاسیوس به بروتوس میگوید: «خطایی در ستارگان [بخت] ما صورت نگرفته بروتوس عزیز، خطا از خود ماست…» و در واقع با این نامگذاری شکسپیر را به چالش کشیده است. ون هوتن (یکی از شخصیتهای کتاب) در جایی میگوید: خود شکسپیر اشرافزادهای بود که باید هم معتقد باشد خطایی در ستارهاش وجود ندارد و هرچه بر سرش میآید حاصل اشتباهات خودش است. اما از بچههای بیگناهی که با بیماری لاعلاج به دنیا میآیند و از دنیا میروند، چه خطایی سر زده است؟!
– این دقت و وسواس در ترجمهی اسم کتاب را در کل کار هم به خرج دادهاید؟
مرادی: من خط به خط این کتاب را حفظم! بارها و بارها آن را خواندم و ویرایش کردم. روی انتخاب تکتک کلمات دقت کردیم و سعی کردیم بیشترین میزان وفاداری را به زبان نویسنده داشته باشیم.
بابانژاد: خود نویسنده هم در مصاحبهها تایید کرده که ترجمهی این کتاب به زبانهای مختلف ممکن است خیلی سخت باشد. درمورد فن ترجمه رویکردهای مختلفی وجود دارد و من بیشتر از همه رویکرد وفاداری به متن را میپسندم. از آن مهمتر وفاداری به فرهنگ مبدأ است که به وسیلهی آن آشنایی با فرهنگهای مختلف محقق میشود. ترجمه یک کار فرهنگی است و بخشی از آن بدون شک باید انتقال فرهنگی باشد. در این کتاب یکی از سختترین بخشها، ترجمهی دیالوگهای آگوستوس بود. آگوستوس دوست دارد از کلمات قلبنهسلنبه استفاده کند اما نمیتواند بهخوبی از پس این کار بربیاید و لحنش دچار تصنع میشود. حفظ چنین ویژگیهایی در هنگام ترجمه واقعا مشکل و وقتگیر است. از طرفی ما در این کار با یک اثر سروکار نداریم. در دل این کتاب، یک کتاب خیالی دیگر هم وجود دارد. «رنج باشکوه» کتابی خیالی است که جان گرین در ابتدای داستان از آن نقل قول میآورد و در طول داستان هم نقش تعیینکنندهای در پیش بردن ماجرا دارد.
– یعنی کتابی به نام «رنج باشکوه» اصلاً وجود خارجی ندارد؟ و پیتر ون هوتن، نویسندهی این کتاب هم کاملاً ساخته و پرداختهی ذهن جان گرین است؟
بابانژاد: بله همینطور است. جان گرین به تقلید از کتاب مورد علاقهاش یعنی «گتسبی بزرگ» یک نویسنده با یک کتاب خیالی در تخیلش خلق کرده است. در ابتدای رمان «گتسبی بزرگ» هم یک شعر نقل شده که در واقع خود نویسنده سروده اما آن را به یک شاعر خیالی نسبت میدهد.
– در جریان مطالعهی کتاب میفهمیم که شاید خیلی از قسمتها حالتی نمادین دارند و در واقع به مفهومی عمیقتر از آنچه اتفاق میافتد، اشاره میکنند. در این مورد توجه شما به کدام قسمتها جلب شد؟
مرادی: آب. خود نویسنده هم از اینکه آب در این داستان یک استعاره است، دفاع میکند و میگوید آب در عین حال که نشانهی زندگی و نشاط است، میتواند حکایت از یک بیماری دردناک داشته باشد؛ همچنان که وقتی آن مایهی مسموم از ریهی هزل خارج میشود، آگوستوس میگوید: «گاهی، برعکس همیشه، خشکی نعمت است و سرسبزی نفرین!»
بابانژاد: نویسنده میخواهد با استفاده از همین استعاره بگوید تا وقتی دربارهی چیزی اطلاعات کافی نداریم، قضاوت نکنیم و برچسب نزنیم. از دیگر استعارههایی که در کتاب وجود دارد، باید «تاب» را هم در نظر داشته باشیم. وقتی هزل و آگوستوس سوار تاب میشوند، این تاببازی نماد کودکی شیرینی است که حالا انگار فرسنگها از زندگی هزل دور شده و این مرگ است که نزدیک میشود.
– اما هزل و آگوستوس بازنده نیستند…
مرادی: بله، کیفیت زندگی ربطی به طول عمر ندارد. مهم این است که در زمانی که در اختیار داری، چه چیزهایی را تجربه میکنی. توصیفهایی که از زندگی گذشتهی هزل میشود، تصویری از یک زندگی خوب و متعادل به ما میدهد. هزل ورزش میکرده، به ظاهرش اهمیت میداده و مثل همهی همسن و سالهایش سرگرمیهای جذابی داشته اما ناگهان انگار همهچیز از او گرفته میشود و او را به نقطهای میرساند که هیچ بهانهای برای شادی پیدا نمیکند. درست در همین وقت است که آگوستوس بهعنوان نقطهی عطفی در زندگی او ظاهر میشود. در مقابل، هزل هم ارزشهای زندگی را برای آگوستوس تغییر میدهد و تبدیل به قهرمان او میشود.
بابانژاد: مسأله اینجاست که قهرمانهای این کتاب به قدرت نمیرسند و با این وجود قهرمانند. اتفاقا برعکس، آنها از قدرت که همان نیروی جوانی و سلامتیشان است، به ضعف رسیدهاند. اینجا میفهمیم که یک قهرمان، بهخاطر تصمیماتش است که تبدیل به قهرمان میشود. ضمن اینکه آدمهای توی کتاب خیلی عادی و ملموس هستند. پس همۀ ما میتوانیم قهرمان باشیم؛ به شرطی که از پس تصمیمهای سخت بربیاییم.
سلام.خسته نباشید و خداقوت.اول که سایت رو باز کردم با این مطلب موجه شدم کلی ذوق زده شدم و امیدوارم همیشه موفق باشی اقا میلاد.به همسرتون هم تبریک میگم که با این کتاب خوب وارد عرصه ترجمه شده.خلاصه از شکل و شمایل کتاب من که حسابی ترغیب شدم برم سمتش مخصوصا با خاطره های خوبی که ازت تو ترجمه سریال ها دارم حتما این کتابم خوبه که سمتش رفتی.با تشکر.فرشید 🙂
سلام میلاد جان
خوبی؟ امیدوارم کامنت من رو توی قسمت زیرنویس اسکار وبلاگ امیر خونده باشی… من همیشه از طرق مختلف جویای حالت هستم و دوست قدیمی من هستی 🙂 خیلی خوشحالم برگشتی….. به خودت و خانم محترمت بابت ترجمه عالیت تبریک میگم.
I miss you
http://upload7.ir/uploads//869801b97892552ca6edbec62a4c839b2ba3917c.jpg
خیلی مخلصم حمید جان ممنون از محبتت 🙂 ارادت
سلام میلاد جان من یک ایمیل برات فرستادم حتما چک کن و جوابم رو بده خیلی مهمه. شرمنده
جواب دادم مونیکا جان
سلام
وقتت بخیر
چه خبر؟ اومدم سر بزنم دیدم آخرین نوشته برای 2015 هستش. دیگه رفتی تو فضای ترجمه کتاب و … ان شاء الله موفق باشی
راستی دیگه سریال ترجمه نمیکنی؟
اگر هنوز منو یادته به کانالم سر بزن و مطالبم رو بخون و مثل قدیم نظر بده
t.me/ammargraph_ir
ممنون
یا علی