یکی از بزرگترین لذتهای زندگی داشتن دوستان خوب و کتابخوانی است که بتوان با آنها درباره کتابهایی که خواندهای بحث و تبادل نظر کنیم. از چند وقت پیش به همت ساناز عزیز گروه کتابخوانی باهمخوانی شروع به فعالیت کرد و تا به امروز نزدیک 25 کتاب را باهم خواندیم و هر ماه دربارهاشان بحث کردیم و لذت این کتابخوانی را بین هم تقسیم کردیم.
ماه گذشته با لطف دوستان جدیدترین ترجمه ما یعنی کتاب نفرتی که تو میکاری اثر انجی توماس از انتشارات نون برای خوانش انتخاب شد و چندی پیش جلسه صمیمانهای درباره این کتاب داشتیم، این بار من نه فقط به عنوان خواننده کتاب بلکه به عنوان مترجم بین دوستان حاضر بودم و فرصتی شد از زاویه دیگری گروه خوبمان را ببینم و نظرات دقیق و فوقالعاده دوستان حسابی شگفت زدهام کرد.
این جلسه با صحبتهای من و همسرم به عنوان مترجمین کتاب و اینکه چه اتفاقاتی افتاد که تصمیم به ترجمه این کتاب گرفتیم و اتفاقات خوبی که بعد از آن افتاد شروع شد ( به طور خلاصه این پست ) و بعد دوستان نظراتشان را بیان کردند. نکته جالب در میان دوستان یکی از انتقادات به جای یکی از دوستان درباره ترجمه بود و آن هم این بود که تفاوت لحن ماوریک و کارلوس در این کتاب آنطوری که باید درنیامده است. نظر این دوست از این نظر جالب و قابل توجه بود که من با توجه به شناختی که از نویسنده داشتم میدانستم خانم توماس از قصد لحن ماوریک به عنوان پدر استار را کاملا نزدیک به لحنی که از سیاهپوستان آمریکایی مخصوصا محلههایی مانند هارلم نیویورک سراغ داریم گرفته بود و لحن کارلوس کاملا اتوکشیده و به دور از اصطلاحات مخصوص سیاهپوستان بود چرا که خانم توماس میخواست به ما بگوید این لحن و گویش شما نیست که نژادتان را مشخص میکند و هرکسی میتواند هرجوری که دلش خواست صحبت کند. متاسفانه این تفاوت لحن آن طوری که باید و شاید در ترجمه در نیامد دلیلش هم این است که ما در فارسی معادلی برای این تفاوتها نداریم هرچند که سعی کردیم چندجایی با پاورقی متن را نجات بدهیم اما قطعا کافی نبوده و نیست. یک راهکار این بود که لهجهای برای ماوریک در نظر میگرفتیم یا لحنش را بیادبانهتر میگرفتیم که باز هم به نظرمان راهکار مناسبی نبود و حتی با روح کتاب تضادی عمیق داشت. و خب اینکه دوستان این ایراد را به خوبی و درستی پیدا کرده بودند بسیار تحسین برانگیز و جذاب بود که مخاطبانی داریم که با این دقت نظر کار ما را دنبال میکنند و بسی به داشتن چنین خوانندگانی افتخار کردیم.
یکی دیگر از مسائلی که در این جلسه مطرح شد بحث تبعیض به صورت عام در جامعه آمریکا و سیاهان و در جوامع دیگر با قالبهای متفاوتی بود. خیلی از دوستان معتقد بودند و جالب بود که حین ترجمه هم احساس من و الهه هم دقیقا همین بود که درد تبعیضهای این کتاب خیلی نزدیک و شبیه درد تبعیضهایی است که زنان در جوامعی مثل جامعه ما تجربه میکنند.
درباره خود متن کتاب بحث شد که خیلی خیلی به فیلمهای سینمایی شباهت داشت و تصویرگریهای فوقالعاده نویسنده کتاب به عنوان یک کتاب اولی. همچنین خانوادهها و شخصیتهایی که چقدر به دنیای ما ایرانیها نزدیک بودند و راحت میشد با آنها ارتباط برقرار کرد.
یکی از موضوعات جالبی که یکی از دوستان در آخرین لحظات جلسه مطرح کرد و آرزو میکردم کاش میشد بیشتر درباره آن بحث کرد، نفرتهایی بود که جامعه در دل هر کدام از ما کاشته است و ممکن است روزی همین نفرتهای کاشته شده ریشه بدوانند و برای همه ما بد شوند.
در مجموع جلسه فوقالعاده و خیلی خیلی فراتر از رویاهایم بود و بسیار افتخار کردم که دوستانی دارم که با این دقت و ریزبینی.
Salam agha milad
Khastam azatoon ye tashakore asasi bokonam babate tarjome seriale fringe.
Ensafan kari kardid ke joda az inke az didane in seriale fogholade lezat bebaram, didgaham nesbat be kheili masa’el avaz beshe va az in rokhdad vaghe’n khoshhalam. Va inke ino madione shoma hastam.
Omidvaram hamishe pirooz va mowafaq bashid va ba tatame energ va tavanetoon dar in rasta edame bedid.
خیلی مخلصم سعید جان ممنون از محبت و دلگرمی بزرگت. من هم مدیون لطف و محبت شما هستم و خوشحالم که تونستم کمکی کنم به زندگی شما.
براتون آرزوی بهترینها رو دارم و همیشه شاد و پیروز باشید.