مقاله من در روزنامه آسمان آبی
استارتآپهایی که دیگر استارتآپ نیستند
تکشاخهای استارتآپی
این روزها مفاهیم استارتآپی نقل محافل مختلف است و آشنایی با این مفاهیم میتواند به درک هرچه بهتر مباحث جاری کمک کند. هرچند تعریف خود استارتآپ کار سادهای نیست و اختلافات زیادی در این زمینه وجود دارد، بهطور کلی استارتآپ به تمام کسبوکارهایی اطلاق میشود که این سه ویژگی را داشته باشند: 1. ایده ساخت محصول یا ارائه خدمات، 2. ارایه کردن این ایده و جذب سرمایهگذار، 3. تلاش برای کمینه کردن هزینههای جاری.
اما حقیقت این است که درصد موفقیت استارتآپها بسیار پایین است؛ چراکه حجم آنها بالاست و بالطبع در فضایی که چنین رقابت تنگاتنگی وجود دارد همه نمیتوانند موفق باشند. حال اگر ایده محصول یا خدمات نو و واقعا براساس نیاز مشتری و مصرفکننده باشد و خالق ایده بتواند به نحوی آن را برای سرمایهگذار توضیح دهد که او را قانع کند و در مرحله بعدی نیز آن محصول یا خدمات را با کمینهترین هزینه ممکن تولید کند و ارائه دهد، میتوان گفت استارتآپ موفق شده است که همین موفقیت نیز در دنیای اصطلاحات استارتآپی حالتهای مختلفی دارد.اولین نکته این است که یک استارتآپ نمیتواند برای همیشه استارتآپ بماند. اگر یادتان باشد در شماره گذشته تاچپلاس 20 استارتآپ ارزشمند دنیا را مرور کردیم، اما با توصیفاتی که از استارتآپ ارائه دادیم حتما این سؤال در ذهنتان ایجاد شده است که پس فیسبوک، توئیتر و حتی اپل و مایکروسافت که با این تعاریف همخوانی دارند کجا هستند؟
حقیقت این است که تقریبا اکثر کسبوکارها بهصورت یک استارتآپ شروع به کار میکنند و امروزه بیشتر از قبل از برخی مزایا بهرهمندند. اما یک استارتآپ برای همیشه نمیتواند استارتآپ باقی بماند و روزی از این تعریف خارج میشود. چگونگی خروج استارتآپها از استارتآپ بودن جای بحث زیادی دارد که موضوع دوم مورد نظر ماست.
همانطور که گفته شد با رعایت سه عامل میتوان استارتآپ موفقی را تشکیل داد، اما در دنیایی که روزانه هزاران و بلکه میلیونها ایده استارتآپی متولد میشود قطعا نقطه موفقیت واقعی میان این همه رقیب نقطهای فراتر از این نکاتی است که گفتیم. برای همین در عالم استارتآپ واژهای وجود دارد به نام استارتآپ یونیکورن یا به قول خودمان تکشاخ که موضوع اول بحث امروز ماست. در ادامه میخواهیم بدانیم که دقیقا به چه استارتآپی یونیکورن (تکشاخ) گفته میشود و چرا؟ با ما در بررسی این دو موضوع همراه شوید.
تکشاخ، افسانه یا واقعیت؟
آیلین لی، سرمایهگذار مطرح آمریکایی، در سال 2013 در «تک کرانچ» مقالهای نوشت با عنوان «به باشگاه استارتآپهای یونیکورن (تکشاخ) خوش آمدید: یادگیری از استارتآپهای میلیارد دلاری». خانم لی در این مقاله نوعی از استارتآپها را معرفی کرد که رشد سریعی داشتند و ارزششان از یک میلیارد دلار گذشته و برای راحتی کار نام آنها را یونیکورن (تکشاخ) گذاشت. این اصطلاح بهزودی فراگیر شد و امروزه همه از آن استفاده میکنند.
طبق تحقیقات خانم لی، استارتآپهای یونیکورن (تکشاخ) از خصوصیات مشترک زیادی برخوردار بودند؛ برای مثال حدود چهار سال زمان نیاز داشتند که میلیارد دلاری شوند؛ البته استثناهایی هم بود که یک سال یا حتی چند سال بیشتر طول کشیده بود تا میلیارد دلاری شوند. تقریبا تمام استارتآپهای معرفیشده در باشگاه ارزشمندترینهای شماره قبل، یونیکورن به حساب میآیند که اوبر، شیائومی، دیدی و ایر بیانبی ازجمله آنها هستند.
جالب است بدانید در سال 2013 که خانم لی این اصطلاح را ابداع کرد و از میان همه حیوانات افسانهای اسب تکشاخ را برگزید، تنها حدود 30 استارتآپ وجود داشتند که ارزششان به این عدد میرسید، اما طبق اطلاعات «تک کرانچ» در ابتدای سال 2017 این تکشاخها به 223 مورد افزایش پیدا کردند و بهسرعت تعداد آنها بیشتر و بیشتر هم میشود.
حدود 50 درصد این تکشاخها در آمریکا هستند، 20 درصدشان در چین و باقی در جایجای جهان پخش شدهاند.
امروزه که ارزش استارتآپها از 10 میلیارد دلار هم گذشته، اصطلاحات دیگری مانند دکاکورن (دهشاخ) هم به دایره لغات اضافه شده است و هرچند هنوز استارتآپ صدمیلیارد دلاری نداریم، اما با روند رو به رشد استارتآپها پیشبینی میشود بهزودی چندتایی از آنها وارد این باشگاه شوند. اصطلاح هکتوکورن (صدشاخ) هم دور از دسترس نیست. بهطور کلی ظاهرا هر یک میلیارد دلار یک شاخ به شاخهای استارتآپ شما اضافه میکند.اما سؤالی که واقعا مطرح میشود این است که آیا تکشاخ یا حتی دهشاخ و صدشاخ شدن استارتآپتان متضمن موفقیت قطعی شماست؟ جواب دادن به این سؤال کمی سخت است و قطعا تاریخ به ما نشان خواهد داد، اما حقیقت این است که در دنیای بیرحم امروز واقعا هیچ چیز ضامن موفقیت نیست؛ حتی میلیارد دلاری شدن و جذب سرمایههای عظیم فقط میتواند طول عمر یک استارتآپ را تضمین کند نه موفقیت بعد از آن را.امروزه تکشاخها آنقدرها هم کمیاب نیستند و آنطور که گفته شد پای دهشاخ و صدشاخ هم به میان آمده است. هیچ چیزی جز فکر و ایده نو و پویا نمیتواند متضمن پیروزی و موفقیت باشد و بالطبع شکست هم جزئی از بازی است. اما نکته عجیب درباره تکشاخهایی که بهراحتی سرمایههای آنچنانی جذب میکنند این است که واقعا نمیتوان گفت کدامیک موفق هستند و کدام شکستخورده. سرمایههای آنچنانی این شرکتها را تصور کنید؛ سرمایههایی که به بیش از میلیاردها دلار میرسند و این تکشاخها میتوانند سالهای سال بدون هیچ نوآوری و پویایی به آنها تکیه کنند و هیچکس نفهمد که واقعا در دل آنها پیشرفتی اتفاق میافتد یا نه. متأسفانه از یک جایی به بعد در دنیای استارتآپها شکست و نابودی یکشبه اتفاق نمیافتد؛ شکست و نابودی در این دنیا بسیار تدریجی است. معمولا ابتدا محصولات و خدمات این شرکتها به حاشیه میروند و جذابیت اولیه خود را از دست میدهند، بعد شرکتها سعی میکنند طرحهای جدیدی ارائه دهند که آن هم شکست میخورد. در همین حین قطعا با معروفتر و بزرگتر شدن شرکت هزینههای جاری آن بهطرز چشمگیری افزایش پیدا میکند، اما جذب سرمایههای جدید اجازه نمیدهد صدای این اتفاقات به این زودیها دربیاید و در نتیجه در آیندهای نزدیک ما با تکشاخهای شکستخوردهای روبهرو خواهیم شد که نامشان از همین حالا مشخص است. تکشاخهای مرده.
استارتآپها چه زمانی دیگر استارتآپ نیستند؟
تعریف استارتآپ بسیار گسترده و بسیار ساده است و میتوان تعداد زیادی از شرکتها ازجمله فیسبوک، توئیتر، اپل و بسیاری دیگر را در آن جا داد. کار زمانی سخت میشود که بخواهیم بفهمیم چه زمانی دیگر این استارتآپها دست از استارتآپ بودن برداشتهاند و به غولهای واقعی تبدیل شدهاند.
با کدام متر و معیار میتوان این موضوع را مشخص کرد؟ آیا معیار، سالِ ایجاد آنهاست؟ تعداد کارمندان، تنوع محصولات، درآمد یا حتی میزان سهامدارانشان است که مشخص میکند یک استارتآپ دیگر استارتآپ نیست؟
البته در نفس این مطلب طنزی هم نهفته است و اگر قانع نشدید میتوانید به سریال موفق و طنز «سیلیکون ولی» نگاهی بیندازید تا بیشتر به ابعاد پیچیده و طنز این موضوع آگاه شوید.
خیلیها سعی کردهاند محدودیتهایی ابداع و برای استارتآپها تعریف کنند که مشخص کند چه زمانی یک استارتآپ دیگر استارتآپ نیست. الکس ویلهلم، نویسنده معروف «تک کرانچ»، در یکی از مقالات خود با عنوان «چه چیزی یک استارتآپ را استارتآپ میکند؟» سعی کرده است به این موضوع ورود کند و با این جمله که «تقریبا همه تا امروز اشتباه میکردند»، قانونی را معرفی کرده به نام 50-100-500. با توجه به این قانون هر شرکتی که از این سه معیار بگذرد دیگر استارتآپ نیست:
1. درآمد سالانه بالای 50 میلیون دلار
2. استخدام بیشتر از 100 نفر
3. ارزشی بالای 500 میلیون دلار
با در نظر گرفتن این قانون معنای تکشاخ از بین میرود، اما این قانون قطعا قانون جامع و کاملی نیست و بسیاری از معیارهای مهم ازجمله سن آنها نادیده گرفته شده است و امروزه بسیاری از شرکتها قانون ویلهلم را نقض میکنند.
تمام بررسیها نشان میدهد هیچ راه ساده و مشخصی وجود ندارد که بتوان فهمید چه زمانی یک استارتآپ دیگر استارتآپ نیست؛ بلکه این خود شرکتها هستند که انتخاب میکنند تا چه زمانی این اسم را با خود یدک بکشند و بعد برای پیشرفت کارشان دیگر نیازی به آن نداشته باشند. اما میتوان با کمک برخی معیارها متوجه شد یک استارتآپ دارد عنوانش را از دست میدهد:
استارتآپها آنقدر بزرگ میشوند که شروع به خریدن استارتآپهای دیگر میکنند و با این کار به ارزش خود میافزایند. استارتآپی که آنقدر رشد کرده باشد که بتواند استارتآپهای دیگر را بخرد احتمالا در مسیر دیگر استارتآپ نبودن حرکت میکند.
سرمایهگذاری پرریسک از خصوصیات هر استارتآپی است و معمولا بنیانگذاران این استارتآپها برای جا انداختن محصولات و خدماتشان دست به ریسکهای بزرگ میزنند و از سرمایه خود مایه میگذارند. زمانی که سرمایههای خارجی به استارتآپ سرازیر میشود و دیگر پای ریسک و سرمایه شخصی صاحب استارتآپ در میان نیست، آن زمان احتمالا در مسیر دیگر استارتآپ نبودن حرکت میکند.
وقتی کارمندان شاغل در استارتآپی در فاصله زمانی کوتاه دوبرابر، سهبرابر یا حتی بیشتر میشوند، احتمالا آن استارتآپ در مسیر دیگر استارتآپ نبودن حرکت میکند. همین موضوع درباره زیاد شدن دفترها و شعبات شرکت در جاهای مختلف هم صادق است. وقتی فیسبوک، اینستاگرام را در سال 2012 خرید، 13 کارمند بیشتر نداشت و بعد از آن تعداد کارمندان و شعباتش بهشدت افزایش پیدا کرد.
وقتی حساب بانکی استارتآپی پر است و کارمندانش خوب پول درمیآورند و گردش مالی بالا و بالاتر میرود، احتمالا این استارتآپ دارد به نقطهای نزدیک میشود که دیگر استارتآپ نباشد.
زمانی که هدف و مقصد استارتآپ مشخص شده است و دیگر در تعریف آن از عبارات انقلابی و امثالهم استفاده نمیشود؛ البته ممکن است در شعارها و روی دیوار شرکت امثال این شعارها ثبت شود، اما زمانی که خود صاحبان و کارمندان شرکت میفهمند دیگر این شعارها تبیینکننده کار آنها نیست، احتمالا یکی دیگر از زمانهایی است که نشان میدهد به نقطه استارتآپ نبودن نزدیک شدهاند.
زمانی که دیگر برای معرفی استارتآپ به مشتریان و مصرفکنندگان نیازی به هزینههای آنچنانی و گذاشتن جلسات معرفی و تبلیغاتی نیست، چه مالکان آن بخواهند و چه نخواهند احتمالا به نقطه دیگر استارتآپ نبودن نزدیکتر از همیشه شدهاند.
شاید نتوان معیار مطلق و دقیقی برای از بین رفتن عنوان استارتآپ مشخص کرد و همانطور که گفتیم این بیشتر به سلیقه شرکتها مربوط میشود که تا چه زمانی بخواهند از این عنوان استفاده کنند و از آن سود ببرند، اما میتوان تغییرات را مشاهده کرد. استارتآپها اصولا علاقهمندند بهسرعت رشد کنند و درنهایت عنوان استارتآپ بودن چیزی است که شرکتها بسته به منافعشان میتوانند تا ابد یدک بکشند یا در همان سالها یا حتی ماههای اول از شرش خلاص شوند.